صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۴۹۲: بی طلب زنهار بر خوان کسان مهمان مشو
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بی طلب زنهار بر خوان کسان مهمان مشو گوهر بی قیمتی، سنگ ته دندان مشو می توان کشتن، چو نبود آب، آتش را به خاک خاک خور، مغلوب حرص از بهر آب و نان مشو خویش را در بندگی انداختن از عقل نیست تا نفس داری رهین منت احسان مشو تا نبینی پشت و روی عیب های خویش را زینهار از صحبت آیین روگردان مشو مهره گردان نمی ماند به حال خویشتن چون تنک ظرفان به اقبال فلک خندان مشو جلوه کردن در لباس عاریت دون همتی است جامه ای کز تن برون ناید به آن نازان مشو نیستی آیینه تا باشی ز معنی بی نصیب دیده را بگشای، در هر صورتی حیران مشو در مصاف چرخ صائب همت از پیران طلب تا نباشد اسب چوگانی به این میدان مشو صائب تبریزی