صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۴۰۳: شد خشک از گشودن لب آبروی من
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شد خشک از گشودن لب آبروی من آخر چو غنچه جام تهی شد سبوی من خون می خورد کریم ز مهمان سیر چشم داغ است عشق از دل بی آرزوی من خون مشک در پیاله من خود به خود نشد چون نافه شد سفید درین کار موی من از تشنگی ز بس که شدم خشک چون سبو تنگ از فشار دست نگردد گلوی من در لعل آبدار ز برگشته طالعی باشد همان چو نقش نگین خشک، جوی من تا سر کشیده ام به گریبان خامشی از خود چو غنچه باده برآرد سبوی من گردد مرا گره چو صدف در دل از غرور گوهر دهند اگر عوض آبروی من صائب ز بس که درد مرا در میان گرفت بیچاره شد ز چاره من چاره جوی من صائب تبریزی