صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۳۷۷: مژگان خود به اشک جگرگون طراز کن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مژگان خود به اشک جگرگون طراز کن وان گاه چشم بر رخ فردوس باز کن فرصت سبک عنان و شب عمر کوته است از آه نیمشب شب خود را دراز کن محتاج را چه عقده ز محتاج وا شود؟ ز اهل نیاز رو به در بی نیاز کن از آرزو به خاک فتاد آدم از بهشت زنهار ترک صحبت این فتنه ساز کن ناسازی فلک ز نسیم شکایت است خامش نشین و پرده افلاک ساز کن این رشته را که طول امل نام کرده ای زنار می شود، ز میان زود باز کن تا کی دراز پیش طبیبان کنی دو دست؟ یک بار هم به عالمی بالا دراز کن سر رشته شفا و مرض در کف خداست از چاره روی دل به در چاره ساز کن در چشم بستن است تماشای هر دو کون زین رو ببند چشم و ازان روی باز کن بند قبا حریف فراموشی تو نیست این کار را حواله به زلف دراز کن صائب بدوز دیده نامحرمان فکر آنگه ز روی بکر سخن پرده باز کن صائب تبریزی