صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۲۱۹: شب عیدست ساقی باده روشن مهیا کن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شب عیدست ساقی باده روشن مهیا کن تماشای مه نو را ز جام زر دو بالا کن خمارآلود بی تاب است در خمیازه پردازی لب ما بسته می خواهی، دهان شیشه را وا کن به شکر این که در زیر نگین داری می لعلی سفال و سنگ این ویرانه را یاقوت سیما کن عجب عیشی است ماه نو به روی دوستان دیدن قدح بردار و ارباب طرب را جمع یک جا کن ز زهد خشک چون تسبیح در دل صد گره دارم به جامی قبضه خاک مرا دامان صحرا کن ز احیای زمین مرده به طاعت نمی باشد دل افسرده ما را به جام باده احیا کن ز معماری نصیب خضر عمر جاودانی شد به درد باده تا ممکن بود تعمیر دلها کن ز مستی کن لب جان بخش را تلقین گویایی جهان چون چشم سوزن تنگ بر چشم مسیحا کن به روی دل توان تسخیر کردن ملک دلها را کلاه سرکشی از سر بنه، تیغ از کمر وا کن کمند آسمانی پاره گردیدن نمی داند دل دیوانه را زنجیر ازان زلف چلیپا کن ندارد تاب دست انداز جرأت دامن پاکان زمین سینه را پاک از خس وخار تمنا کن ز اقبال کریمان آبرو گوهر شود صائب لب خواهش به ابر نوبهاران چون صدف وا کن صائب تبریزی