صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۱۷۸: در گلستانی که ریزد خون بلبل بر زمین
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در گلستانی که ریزد خون بلبل بر زمین در لباس لاله گردد جلوه گر گل بر زمین زود در چاه ندامت سرنگون خواهد فتاد هر که پای خود گذارد بی تأمل بر زمین سرو پا در گل کجا و لاف آزادی کجا سایه آزادگان دارد تغافل بر زمین عشق امانت دار معشوق است، ازان رو گل گذاشت نقد و جنس خویش را در پیش بلبل بر زمین حال دست من جدا از دامنش داند که چیست هر که از دستش رها شد دامن گل بر زمین قطره خونی که صد نقش هوس می زد بر آب می چکد امروز از تیغ تغافل بر زمین قوت سر پنجه بیداد نتواند رساند با همه زور آوری پشت تحمل بر زمین بود تا در قبضه من اختیار گلستان غیرتم نگذاشت افتد سایه گل بر زمین دشت پیمای جنون پیشانیی دارد که شیر می گذارد پیش او روی تنزل بر زمین بال خود چون سبزه بلبل فرش گلشن ساخته است تا مباد از گلبن افتد سایه گل بر زمین حسن عالمسوز از اقبال عشق آمد پدید رنگ گل را ریختند از خون بلبل بر زمین خامه صائب صفیری غالبا از دل کشید کز کنار آشیان افتاد بلبل بر زمین صائب تبریزی