صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۱۷۳: ای لب لعل ترا خون یمن در آستین
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای لب لعل ترا خون یمن در آستین هر سر موی ترا چین و ختن در آستین گر چه دلگیرست چون شام غریبان طره اش دارد از رخسار او صبح وطن در آستین غیرت عشق زلیخا بود مانع، ورنه داشت بوی یوسف ساکن بیت الحزن در آستین در گلستانی که من گریان در آیم، غنچه ها خنده را پنهان کنند از شرمن من در آستین دامن فانوس آن وسعت ندارد، ورنه من گریه ها دارم چو شمع انجمن در آستین گر به دست افتد شکستی، می کنم در کار دل من نه زانهایم که اندازم شکن در آستین رشک مانع بود، ورنه تیشه من نیز داشت نقش های دلربا چون کوهکن در آستین اعتمادی نیست بر عمر سبکسیر بهار از شکوفه شاخ ازان دارد کفن در آستین بی محرک نیست ممکن حرفی از من سر زند گر چه دارم چون قلم چندین سخن در آستین گر چه صائب ظاهر ما چون قلم بی حاصل است شکرستانهاست ما را از سخن در آستین صائب تبریزی