صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۱۴۱: گوهر راز از دل بی تاب می آید برون
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گوهر راز از دل بی تاب می آید برون گنج ازین ویرانه چون سیلاب می آید برون خورده ام از بس که خون دل ز جام زندگی گر به خاکم خط کشی، خوناب می آید برون بستن لب بر در روزی کند کار کلید کوزه از خم پر شراب ناب می آید برون از میان نازک او گر برآید پیچ و تاب رشته جان هم ز پیچ و تاب می آید برون می شود همچشم مجمر زود سقف خانه ام گر چنین آه از دل بی تاب می آید برون بس که از سوز دلم دیوار و در تفسیده است خشک از ویرانه ام سیلاب می آید برون روزیش خون جگر می گردد از دریای شیر هر که بی می در شب مهتاب می آید برون هر که از ناقص عیاری نیست خالص طاعتش روسیاه از بوته محراب می آید برون از نگاه کج دل نازک به خون غلطد مرا از زمین من به ناخن آب می آید برون از می گلگون یکی صد شد صفای عارضش گوهر شهوار خوب از آب می آید برون هر که صائب چون صدف بر لب زند مهر سکوت از دهانش گوهر سیراب می آید برون صائب تبریزی