صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۱۳۵: دل چو گردد صاف آن مه بی حجاب آید برون
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل چو گردد صاف آن مه بی حجاب آید برون صبح چون گردید روشن، آفتاب آید برون می جهد آتش چو شمع از دیده گریان من هیچ کس نشنیده است آتش ز آب آید برون بی دهن شو تا غم روزی نباید خوردنت کوزه لب بسته از خم پر شراب آید برون گریه چندین عقده مشکل به کار دل فزود از نزول قطره از دریا حباب آید برون موج بی آرام باشد بحر تا در شورش است نبض عاشق چون به مرگ از اضطراب آید برون؟ محو گردد در فروغ عشق، عقل خیره سر دزد در کنجی خزد چون ماهتاب آید برون تا نسوزی چرخ را صائب ز آه آتشین آفتاب دل محال است از حجاب آید برون صائب تبریزی