صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۱۰۸: از جفای چرخ نالیدن نمی آید ز من
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از جفای چرخ نالیدن نمی آید ز من گوش خصم سفله تابیدن نمی آید ز من دست بیعت با توکل داده ام روز ازل از برای رزق کوشیدن نمی آید ز من شمعم اما خانه همسایه از من روشن است بر فروغ خویش چسبیدن نمی آید ز من برنمی خیزد صدا از دست چون تنها بود پیش بی دردان خروشیدن نمی آید ز من خانه صیاد می دانم لباس فقر را خرقه تزویر پوشیدن نمی آید ز من بی میانجی مهربان می خواهم آن دلدار را گل به دست دیگران چیدن نمی آید ز من گر چه دارم صد زبان آتشین چون آفتاب از گناه خویش پرسیدن نمی آید ز من آسمان گو توتیا کن استخوان های مرا رو به خاک عجز مالیدن نمی آید ز من گر چه دارم پنجه شیر ژیان در آستین سینه موری خراشیدن نمی آید ز من ریشه غم، زعفران گردد اگر در سینه ام چون گل تصویر، خندیدن نمی آید ز من در کنار گل چو شبنم جای خود وا می کنم سینه بر خاشاک مالیدن نمی آید ز من داغ را از ننگ مرهم کرده ام صائب خلاص گل به روی مهر مالیدن نمی آید ز من صائب تبریزی