صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۰۳۷: بخیه تا کی بر لباس تن ز آب و نان زدن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بخیه تا کی بر لباس تن ز آب و نان زدن؟ از بصیرت نیست گل بر رخنه زندان زدن ظلم بر افتادگان شرمندگی می آورد سرکشان سر پیش اندازند در چوگان زدن جان پاکان در تن خاکی نمی گیرد قرار از گنهکاری است تن در گوشه زندان زدن گفتگوی پوچ را بی پرده سازد امتحان تخم چوبین زود رسوا گردد از دندان زدن نعل ایام بهار از جوش گل در آتش است در حریم غنچه باید بر کمر دامان زدن چشم پرکاری که من دیدم ازان وحشی غزال می زند بر هم دو عالم را به یک مژگان زدن در نمی گیرد فسون عشق با افسردگان در تنور سرد هیهات است بتوان نان زدن هر که از طاعت کمان سازد قد همچون خدنگ می تواند حلقه بر در خلد را آسان زدن درد و داغ عشق از سیمای عاشق ظاهرست رسم شاهان است مهر خویش بر عنوان زدن امتحان بیکار باشد آن دل چون سنگ را بیضه فولاد مستغنی است از دندان زدن می شود آب روان آیینه از استادگی می توان سیر جهان با دیده حیران زدن از زبردستان مدارا با ضعیفان خوشنماست نیست لایق بحر را سرپنجه با مرجان زدن پیش آن رخسار نازک حرف گل صائب مگو از مروت نیست سیلی بر مه کنعان زدن صائب تبریزی