صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۰۱۹: پیش هر تلخی نریزم آبروی خویشتن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
پیش هر تلخی نریزم آبروی خویشتن می خورم قند از شکست آرزوی خویشتن رشته این تنگ چشمان رنج باریک آورد می کنم از جسم زار خود رفوی خویشتن می فشارم، گر به حرف شکوه بگشاید دهن چون سبو دستی که دارم بر گلوی خویشتن در کف آیینه چون سیماب می لرزد به خویش؟ آنچنان لرزد دلم بر آبروی خویشتن فارغم چون طوطی از حسن گلوسوز شکر من که شکر می خورم از گفتگوی خویشتن در غریبی چاره گرد یتیمی چون کنم؟ من که در دریا ندارم شستشوی خویشتن پیش آن پاکیزه دامن، خانه نارفته ام گر چه عمرم صرف شد در رفت و روی خویشتن نیست ممکن این کشاکش از رگ جانم رود تا نپیوندم به دریا آب جوی خویشتن تا شدم چون نافه دور از ناف آهوی ختن می فرستم قاصدی هر دم ز بوی خویشتن چون به رنگ زرد من بر می خورد برگ خزان زعفران می مالد از خجلت به روی خویشتن بی خبر از پیچ و تاب هم سیه روزان نیند می توان پرسید حال ما ز موی خویشتن بارها نومید برگشتم ز دکان مسیح به که خود باشم به همت چاره جوی خویشتن چون غبارآلود می گردم ز خواب بی غمی تازه می سازم به خون دل وضوی خویشتن بس که صائب خویش را در عشق او گم کرده ام می کنم از همنشینان جستجوی خویشتن صائب تبریزی