صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۹۸۶: با لب او کار دندان می کند سین سخن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
با لب او کار دندان می کند سین سخن زین سبب کم حرف افتاده است آن شیرین دهن سوختم، پاس دل بی تاب دارم تا به کی؟ بیش ازین نتوان نهفت اخگر به زیر پیرهن چشم مجمر موم را خوناب حسرت می کند چون تواند گشت خاموشی مرا مهر دهن؟ چیدن دامن ز صحبت ها کمند شهرت است شمع فانوسم که باشد خلوتم در انجمن تشنه ای از آب او هرگز لب خود تر نکرد سرنگون هر چند افتاده است آن چاه ذقن سیم و زر بر آتش حرص آب نتواند زدن از گرستن نیست مانع شمع را زرین لگن در حریم بیضه چون عیسی شود گویا ز مهد نیست حاجت طوطی ما را به تلقین سخن بسترش خار است صائب تا بود در کان گهر نیست جز سنگ ملامت رزق پاکان از وطن صائب تبریزی