صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۹۶۴: بده می که بر قلب گردون زنیم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بده می که بر قلب گردون زنیم! ازین شیشه چون رنگ بیرون زنیم سرانجام چون خشت بالین بود به خم تکیه همچون فلاطون زنیم برآییم از کوچه بند رسوم قدم در بیابان چو مجنون زنیم بمالیم در زیر پا حرص را کف خاک بر چشم قارون زنیم برآریم از بحر سر چون حباب ازین تنگنا خیمه بیرون زنیم به این قد خم گشته، چوگان صفت سرپای بر گوی گردون زنیم می لعل خونش به جوش آمده است چه افتاده پیمانه در خون زنیم؟ عرق رنگ نگذاشت بر روی ما به قلب قدحهای گلگون زنیم به دشمن شبیخون زدن عاجزی است گل صبح بر قلب گردون زنیم نیفتیم چون سایه دنبال خضر به لبهای میگون شبیخون زنیم چو خودپای بربخت خود می زنیم چرا طعن بر بخت وارون زنیم؟ به خلق ارچه از خاک ره کمتریم به همت سراز اوج گردون زنیم دل ما شود صائب آن روز باز که چون سیل گلگشت هامون زنیم صائب تبریزی