صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۸۹۸: آن حال ندارم که به فکر دگر افتم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن حال ندارم که به فکر دگر افتم کو قوت پا تا به خیال سفر افتم من کز جگر شیر بود توشه راهم تا کی پی این قافله بیجگر افتم؟ پرسند اگر از حاصل سرگشتگی من برگرد سرش گردم و از پای در افتم چون نگسلم از خضر، که در راه توکل هر گه به عصا راه روم پیشتر افتم چون گل سر پیوند به بیگانه ندارم در پای برآرنده خود چون ثمر افتم آن مشت خسم در کف این قلزم خونین کز جنبش هر موج به دام دگر افتم صد نامه حسرت کنم ارسال و ز غیرت شهباز شوم در عقب نامه برافتم ای ابر مرا رزق جگر سوخته ای کن مپسند که در دست بخیل گهر افتم صائب اگر از گوشه عزلت بدر آیم چون روزی ارباب هنر در بدر افتم صائب تبریزی