صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۷۸۰: روی سخن ز آینه رویان ندیده ام
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
روی سخن ز آینه رویان ندیده ام گاهی ز پشت آینه حرفی شنیده ام در قبضه من است رگ خواب هر چه هست هر کوچه ای که هست به عالم دویده ام لب تشنه فراقم و آماده وداع تیر ز شست جسته، کمان کشیده ام از جور روزگار ندارم شکایتی این گرگ را به قیمت یوسف خریده ام دامن فشان گذشته ام از باغ چون نسیم چون گل به رنگ و بوی بساطی نچیده ام مورم ولی به بال و پر حرف شکرین خود را به روی دست سلیمان کشیده ام جوشیده ام به دشمن خونخوار چون شراب بر روی تیغ گرمتر از خون دویده ام آن دانه ام که سرمه شده است استخوان من تا خویش را ز خوشه به خرمن کشیده ام چون شمع اگر چه هر رگ من جوی آتشی است در کام اهل دل ثمر نارسیده ام همت به سیر چشمی من ناز می کند آب حیات را به تکلف چشیده ام بر روی نازبالش گل تکیه می کند عاشق به شوخ چشمی شبنم ندیده ام اهل نظر به چشم مرا جای می دهند آن قطره ام کز آبله دل چکیده ام صائب چو نیست اهل دلی در بساط خاک من نیز پا به دامن عزلت کشیده ام صائب تبریزی