صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۷۷۸: از سردی جهان لب گفتار بسته ام
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از سردی جهان لب گفتار بسته ام چون بلبل خزان زده منقار بسته ام چوب قفس ز گریه صیاد کرد گل من دل بر آشیانه پر خار بسته ام بر سینه سنگ سرمه زند اصفهان و من دل بر سواد هند جگرخوار بسته ام دست حنا گرفته گلگون به دوش من پاداش همتی است که بر کار بسته ام از بس شکستگی، نبود روی مجلسم چون کاه روی زرد به دیوار بسته ام آیینه ام ولی ز تریهای روزگار بر رو هزار پرده زنگار بسته ام آن به که آب گوهر خود را نهان کنم فرد است یخ ز سردی بازار بسته ام داغش ز چشم شور نمکسود گشته است گر لاله ای به گوشه دستار بسته ام در بزم روزگار به جز سوختن چو شمع دیگر چه طرف از دل بیدار بسته ام؟ چون نقطه تنگدل شدم از پا شکستگی احرام سیر و دور چو پرگار بسته ام دل بد مکن که از ته دل نیست شکوه ام این نغمه را به زور برین تار بسته ام در زیر بار من نبود دوش هیچ کس دایم چو سرو بر دل خود بار بسته ام دزدیده ام به سینه نفسهای آتشین در راه شعله سد خس و خار بسته ام صائب ز بستن لب غماز عاجزم هر چند کز فسون دهن مار بسته ام صائب تبریزی