صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۷۶۳: پیام دوست ز باد بهار می شنوم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
پیام دوست ز باد بهار می شنوم ز چاک سینه گل بوی یار می شنوم جنون من چه عجب گر یکی هزار شود؟ که وصف گل ز زبان هزار می شنوم هزار نکته سربسته بی میانجی حرف ز غنچه دهن تنگ یار می شنوم ازان ز سیر چمن می برم ز خود پیوند که ذکر اره ز هر شاخسار می شنوم چه آتش است که در مغز خاک افتاده است؟ که العطش ز لب جویبار می شنوم مرا چو تیشه فرهاد می خراشد دل صدای کبک اگر از کوهسار می شنوم شکایتی است که مردم زیکدگر دارند حکایتی که درین روزگار می شنوم گذشت از دل گرم که خط مشکینت؟ که بوی سوختگی زان غبار می شنوم مباد نقش کسی بدنشین شود یارب میان بحرم و طعن کنار می شنوم به گوش، پنبه سیماب می نهم صائب زهر که حرف دل بیقرار می شنوم صائب تبریزی