صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۶۶۵: نقد جان در بغل از بهر نثار آمده ایم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نقد جان در بغل از بهر نثار آمده ایم همه جا رقص کنان همچو شرار آمده ایم عشق استاده و ما جای دگر مشغولیم به طواف حرم از بهر شکار آمده ایم نقد جان چیست که در راه فنا نتوان باخت؟ ما درین کار به صد حرص شرار آمده ایم برگ ما لخت جگر، میوه ما بار دل است ما چه نخلیم ندانیم به بار آمده ایم چشم باطن بگشا، رم مخور از ظاهر ما گنج عشقیم که در کسوت مار آمده ایم چهره عیش در آیینه ما ننموده است تا به این خانه پر گرد و غبار آمده ایم پرده سنگ خطر دامن ساحل بوده است دل ما خوش که ز دریا به کنار آمده ایم نیست یک نقطه بیکار درین صفحه خاک ما درین غمکده یارب به چه کار آمده ایم چون گل از خاک به نظاره رویش صائب با طبقهای پر از زر نثار آمده ایم صائب تبریزی