صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۵۶۳: به دامن می دود اشکم گریبان می درد هوشم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به دامن می دود اشکم گریبان می درد هوشم نمی دانم چه می گوید نسیم صبح در گوشم هنوز از طعن خامی نیش می خوردم ز زنبوران که بر می داشت از جا سقف این میخانه را جوشم من آن بحر گهرخیزم بساط آفرینش را که گوهر می شود سیماب اگر ریزند در گوشم به اندک روزگاری بادبان کشتی می شد ز لطف ساقیان سجاده تزویر بر دوشم از آن روزی که بر بالای او آغوش وا کردم دگر نامد بهم چون قبله از خمیازه آغوشم ز هوش خود در آزارم نوایی آرزو دارم که نتواند عنان خود گرفتن محمل هوشم به کار دیگران کن ساقی این جام صبوحی را که تا فردای محشر من خراب صحبت دوشم تو دست از خود نمایی بر مدارای خصم بیجوهر که من در جوهر خود همچو آب تیغ خس پوشم ز چشمش مستی دنباله داری قسمت من شد که شد نومید صبح محشر از بیداری هوشم کنار مادر ایام را آن طفل بدخویم که نتواند به کام هر دو عالم کرد خاموشم صائب تبریزی