صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۵۴۸: لب خشک و دل خونین و چشم پر نمی دارم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
لب خشک و دل خونین و چشم پر نمی دارم نگه دارد خدا از چشم بد خوش عالمی دارم به جای جوهر از آیینه ام زنگار می جوشد گوارا باد عیشم، خوش بهار خرمی دارم دو عالم آرزو در سینه دارم با تهیدستی بیابان در بیابان کشت و ابر بی نمی دارم فراغت دارد از ناز طبیبان درد بی درمان پریشان نیستم هر چند حال درهمی دارم اشارت برنمی دارد دل وحشی نژاد من چو ماه نو ازین هنگامه فکر پس خمی دارم نسیم صبحم، از من خویشتن داری نمی آید گره وا می کنم از کار مردم تا دمی دارم شکوه لاله ام را کوه و صحرا برنمی تابد که در هر نقطه داغی سواد اعظمی دارم به نقش کم زبازیگاه عالم برنمی خیزم امیدم بی شمار افتاده گر نقش کمی دارم به خورشید بد اختر چون نمایم گوهر خود را که در یک دم به چشمم می خورد گر شبنمی دارم تو کز دل بی نصیبی سیر کن در عالم صورت که من چون غنچه در هر پرده دل عالمی دارم ز راز آسمانی چون نباشم با خبر صائب که من چون کاسه زانوی خود جام جمی دارم صائب تبریزی