صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۵۳۸: به قلب عشق می تازد دل زاری که من دارم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به قلب عشق می تازد دل زاری که من دارم زبان بازی به آتش می کند خاری که من دارم که آرد ریشه کفر از دل سنگین من بیرون که محکم چون سلیمانی است ز ناری که من دارم ندانم سنگ از دست کدامین طفل بستانم که دارد در جنون آدینه بازاری که من دارم ز صد دامن گل بی خار در چشم بود خوشتر زروی نو خط او در جگر خاری که من دارم خورد چون شربت عناب خود بیگناهان را ز بیباکی نظر بر چشم بیماری که من دارد به سیم قلب از اخوان نگیرد ماه کنعان را که دارد از عزیزان این خریداری که من دارم نفس در سینه خورشید عالمتاب می سوزد درین گلشن چو شبنم چشم بیداری که من دارم کند گر در نوازش کارفرما کو تهی با من ز ذوق کار مزدش می رسد کاری که من دارم سبک کرده است در میزان من سد سکندر را به پیش روی خود از جسم دیواری که من دارم تماشای بهشت از خانه ام بیرون نمی آرد ز داغ آتشین در سینه گلزاری که من دارم به درمان می توان تخفیف دادن درد را صائب عجب دردی است بی درمان پرستاری که من دارم صائب تبریزی