صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۵۱۲: دل صد پاره خود را به زلف یار می بندم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل صد پاره خود را به زلف یار می بندم من این اوراق را شیرازه از زنار می بندم به چشم خیره رسوا نگاهان برنمی آیم به افسون گر چه چشم رخنه دیوار می بندم دم سرد خریداران اگر این چاشنی دارد شوم گر آب گوهر یخ درین بازار می بندم زبان در کام چون پیکانم از خشکی نمی گردد لب خشک از تکلم چون لب سوفار می بندم ز چشمم روی می تابد ز حرفم گوش می گیرد نگه در چشم می دزدم لب از گفتار می بندم ز تسخیر مزاح سرکش او عاجزم ور نه به تردستی شعله را با خار می بندم کمر در خون من صد عندلیب مست می بندد گل داغی اگر بر گوشه دستار می بندم فرستم نامه چون صائب به آن سنگین دل کافر به بال نامه بر با رشته زنار می بندم صائب تبریزی