صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۵۰۷: به من گر درد و داغی می رسد خوشحال می گردم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به من گر درد و داغی می رسد خوشحال می گردم که از لب تشنگی سیراب چون تبخال می گردم زوحشت سایه را چون نافه از خود دور می سازد غزال شوخ چشمی را که من دنبال می گردم چو نقش پا گزیدم خاکساری تا شوم ایمن ندانستم ز همواری فزون پامال می گردم سگ از همراهی اصحاب کهف از شیر مردان شد ندارم گر چه حالی گرد اهل حال می گردم کف خاکسترم اما اگر طالع کند یاری زقرب شعله چون پروانه زرین بال می گردم ز کوه درد لنگر می توانم گشت دریا را چو بیدردان به ظاهر گر چه فارغبال می گردم چنان حرص گران رغبت سبک کرده است عقلم را که از بار گران آسوده چون حمال می گردم چرا بیهوده گردم گرد خرمن تنگ چشمان را چو من قانع به گردازدانه چون غربال می گردم چه با من می تواند کرد صائب آتش دوزخ چو من آب از حجاب زشتی اعمال می گردم صائب تبریزی