صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۴۸۹: به پای خفته دایم حرف از شبگیر می گفتم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به پای خفته دایم حرف از شبگیر می گفتم ز آزادی سخن در حلقه زنجیر می گفتم نشد قسمت درین عالم مرا یک چشم بیداری همان در خواب، خواب دیده را تعبیر می گفتم من آن روزی که در آوارگی ثابت قدم بودم ز وحشت ناف آهو را دهان شیر می گفتم در آن فرصت که چشم عاقبت بین داشت بینایی گل بی خار را من خار دامنگیر می گفتم من آن روزی که برگ شادمانی داشتم چون گل بهار خنده رو را غنچه تصویر می گفتم هنوزم از دهان چون صبح بوی شیر می آمد که چون خورشید مطلعهای عالمگیر می گفتم غبارآلود می آمد سخن بر لب مرا صائب اگر گاهی به سهو افسانه تعمیر می گفتم صائب تبریزی