صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۴۸۵: در آن شبها که از یاد تو ساغر بود در دستم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در آن شبها که از یاد تو ساغر بود در دستم ز هر ناخن هلال عید دیگر بود در دستم ز طوفان حوادث زان نکردن دست و پا را گم که از رطل گران پیوسته لنگر بود در دستم به اشک تلخ قانع گشته ام صورت نمی بندد از آن دریا که دایم عقد گوهر بود در دستم دو عالم چون سلیمان بود در زیر نگین من درین میخانه چندانی که ساغر بود در دستم در آن گلشن که می از ساغر توحید می خوردم ز هر برگ گلی دامان دلبر بود در دستم چه با من می تواند شورش روز جزا کردن که از دل سالها دیوان محشر بود در دستم ز هشیاری زبون گردش گردون شدم ورنه به مستیها عنان سیر اختر بود در دستم نمی جنبم چو خون مرده از نشتر خوشا وقتی که خون از اضطراب عشق نشتر بود در دستم ز قحط دلربایان ریختم در پای خود صائب و گرنه یک جهان دل چون صنوبر بود در دستم صائب تبریزی