صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۴۸۱: حدیث تلخ ناصح کرد بیخود چون می نابم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
حدیث تلخ ناصح کرد بیخود چون می نابم زبان مار شد از مستی غفلت رگ خوابم به گرد من رسیدن کار هر سبک جولان که از دریا غبارآلود بیرون رفت سیلابم چنان ناسازگاری ریشه دارد در وجود من که از شیرازه مژگان پریشان می شود خوابم همان چشم چراغ از تنگدستان جهان دارم اگر چه طاق در حاجت روایی همچو محرابم به زور جذبه من زور دریا برنمی آید به ساحل می کشانم گر نهنگ افتد به قلابم مباش ای ساده لوح از ظاهر هموار من ایمن که دارد برقها پوشیده زیر ابر سنجابم نگردید از سفیدیهای مو آیینه ام روشن زهی غفلت که در صبح قیامت می برد خوابم پس از عمری که از نیسان گرفتم قطره آبی گره شد چون گهر از تشنه چشمان در گلو آبم به نسبت گر شود سررشته پیوندها محکم مرا این بس که با موی میان یار همتابم مکن ای شمع با من سرکشی کز پاکدامانی به یک خمیازه خشک از تو قانع همچو محرابم خموشی بر نیاید با دل پرشور من صائب نه آن بحرم که مهر لب تواند گشت گردابم صائب تبریزی