صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۴۵۶: عشق را در بند جسم از پیچ و تاب افکنده ایم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عشق را در بند جسم از پیچ و تاب افکنده ایم خضر را در دام از موج سراب افکنده ایم با سیه مستان غفلت تازه رو برمی خوریم پیش پای سایه فرش آفتاب افکنده ایم دوربینان بر فراز کوه بیدارند و ما در ره سیل حوادث رخت خواب افکنده ایم چون سمندر غوطه در دریای آتش خورده ایم تا ز روی آتشین او نقاب افکنده ایم با خیال روی او تا آشنا گردیده ایم پرده بیگانگی بر روی خواب افکنده ایم زان رخ گلگون به خون دل قناعت کرده ایم مهر گل از دوربینی بر گلاب افکنده ایم زاهدان خشک می ترسند از برق فنا ما بر این آتش ز تردستی کباب افکنده ایم در چنین بحری که موجش می رباید کوه را کشتی بی لنگر خود چون حباب افکنده ایم می شود آسان ز همت مشکل عالم، که ما بارها گنجشک خود را بر عقاب افکنده ایم همچو چشم دلبران صائب مدار خویش را از سیه مستی به بیداری و خواب افکنده ایم صائب تبریزی