صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۴۰۳: جرأتی کو تا تماشای گلستانش کنم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جرأتی کو تا تماشای گلستانش کنم چشم حیران را سفال خط ریحانش کنم حلقه چشمی چو دور آسمان می خواستم تا به کام دل نظر برماه تابانش کنم پسته لب بسته او سنگ را دندان شکست من به زوردست می خواهم که خندانش کنم میوه فردوس را تاب نگاه گرم نیست چون نظر گستاخ بر سیب زنخدانش کنم از لطافت شمع من عریان نمی آید به چشم به که از بیرون در سیر شبستانش کنم بر ندارد سر زبالین دیده حیران من گربه جای اشک اخگر در گریبانش کنم خانه ای از خانه آیینه دارم پاکتر هرچه هرکس اورد با خویش مهمانش کنم هر خم موی گرهگیرش کمینگاه دلی است من به این یک دل چه با زلف پریشانش کنم مرکز پرگار حیرانی است چشم عاشقان هم به چشم او مگر سیر گلستانش کنم گرچه مورم صائب اما در مقام گفتگو می توانم حرف در کار سلیمانش کنم صائب تبریزی