صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۳۶۳: پیش چشمم شد روان گر تشنه دریا شدم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
پیش چشمم شد روان گر تشنه دریا شدم یافتم جویاتر از خود هر چه را جویا شدم چون الف کز مد بسم الله بیرون شد نیافت محو در نظاره ان قامت رعنا شدم چون شرر بر نقد جان می لرزم از آهن دلان در ته سنگ ملامت گرچه نا پیدا شدم کور بودم تا نظر بر عیب مردم داشتم از نظر بستن به عیب خویشتن بینا شدم دام زیر خاک شد رگ در تنم از خاکمال تا چو سیل نوبهاران واصل دریا شدم از گرانسنگی به کوه قاف پهلو می زنم تا زوحشت گوشه گیر از خلق چون عنقا شدم در میان مردمان بودم به گمراهی علم رهبر عالم شدم چون خضر تا تنها شدم نامه سربسته بودم تا زبانم بسته بود چون قلم شق در دلم افتاد تا گویا شدم بر سر هر برگ می لرزد دل بی حاصلم گرچه در آزادگی چون سرو پا بر جا شدم شد به کاغذ باد اوراق حواسم همسفر تا درین بستانسرا چون غنچه گل وا شدم در شکستم هر خم طاقی میان بسته ای است تا تهی از باده گلرنگ چون مینا شدم من که بودم گردباد این بیابان عافیت چون ره خوابیده بار خاطر صحرا شدم در کنار لاله و گل دارم آتش زیرپا تا چو شبنم با خبر از عالم بالا شدم از لگدکوب حوادث صائب ایمن نیستم در بساط خاکساری گرچه نقش پا شدم صائب تبریزی