صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۳۲۱: صاف چون صبح است با عالم دل بی کینه ام
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
صاف چون صبح است با عالم دل بی کینه ام می توان رو دید از روشندلی در سینه ام از می روشن سیاهی آب حیوان می شود نیست بر خاطر غباری از شب ادینه ام گر زنم مهر خموشی برلب خود می شود کشتی دریایی از آب گهر گنجینه ام داشت چون طوطی نهان در زنگ خودبینی مرا تا نظر بستم ز خود بی زنگ شد آیینه ام نیستند ایمن ز چشم زخم روشن گوهران دارد از جوهر زره زیر قبا آیینه ام فقر بر من از خسیسی چون گدایان پینه نیست رقعه حاجت ندارد خرقه پشمینه ام تا سفیدی از سیاهی فرق کردم چون قلم بود دایم مشرق زخم نمایان سینه ام یکقلم گر موج دریا دست یغمایی شود صائب از گوهر نمی گردد تهی گنجینه ام صائب تبریزی