صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۲۸۷: در ته یک پیرهن از یار دور افتاده ام
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در ته یک پیرهن از یار دور افتاده ام آه کز نزدیکی بسیار دورافتاده ام می کشم خمیازه بر آغوش در آغوش یار همچو مرکز از خط پرگار دور افتاده ام نیست تدبیری به جز دوری ز نزدیکی مرا من که از نزدیکی بسیار دورافتاده ام از بهشت افتاد بیرون آدم و خندان نشد چون نگریم من که از دلدار دورافتاده ام تیشه فرهاد گردیده است هرمو برتنم تاازان معشوق شیرین کاردورافتاده ام شد نفس انگشت زنهار از دهان تلخ من تاازان لبهای شکر بار دورافتاده ام نیست ممکن بازگشت من به عمر جاودان این چنین کز بزم او این بار دور افتاده ام پیرکنعان چون به من در گریه همچشمی کند او ز یوسف من ز یوسف زار دورافتاده ام چون توانم عمر صرف جستجوی یار کرد من که از خود بیشتر از یار دور افتاده ام می پرد چشمم به خواب نیستی همچون شرار از تو ای آتشین رخسار دورافتاده ام گاه می خندم ز شادی گاه می گریم ز درد زان که هم از یارو هم از اغیار دورافتاده ام کیست صائب تا زحال او خبر بخشد مرا مدتی شد کز دل افگار دورافتاده ام صائب تبریزی