صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۲۲۴: می کند بتگر اگر بت زمان حاصل ز سنگ
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
می کند بتگر اگر بت زمان حاصل ز سنگ من بتی دارم که هر دم می تراشد دل ز سنگ از محک پروا ندارد نقره کامل عیار سر نپیچد هر که در سودا شود کامل ز سنگ لاله کوهم شراب من ز جوش غیرت است می کنم زنگی به صد خونم جگر حاصل ز سنگ همچنان از شوخ چشمی بر سر بازارهاست راز او را چون شرر سازم اگر محمل ز سنگ در جنون از سنگ طفلان شکوه کافر نعمتی است کرد خوانسالار قسمت نقل این محفل ز سنگ تا مبادا از تهیدستی ز من غافل شوند می کنم پر دامن اطفال را غافل ز سنگ ساده لوحی بین که دارد شیشه خونگرم ما با کمال دشمنی امید روی دل ز سنگ عاقلان ز اندیشه روزی دل خود می خورند برگ عیش کوچه گردان می شود حاصل ز سنگ زاهد افسرده را رطل گران آدم نکرد تیغ چو بین کی بریدن را شود قابل ز سنگ چون نگیرند از هوا سنگ عاشقان رو سفیدی دانه ها را میشود حاصل ز سنگ در گذر از بیستون چون برق ای شیرین مباد سر زند چون لاله خونین پنجه ای غافل ز سنگ تن پرستان زیر دیوار از گرانی مانده اند ورنه می آید شرر بیرون به بوی دل ز سنگ شام غفلت گر چنین افسانه پردازی کند پای خواب آلود می آید برون مشکل ز سنگ این جواب آن غزل صائب که میربلخ گفت نیستم غافل که دارد دلبر من دل ز سنگ صائب تبریزی