صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۱۸۶: جان تازه می شود ز نسیم بهارعشق
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جان تازه می شود ز نسیم بهار عشق از یک سرست جوش گل وخار خار عشق در شوره زار عقل به درمان گیاه نیست پیوسته سرخ روی بود لاله زار عشق خاری است خار عشق که در پای چون خلید نتوان کشید پا دگر از رهگذار عشق از جان مگو که در گرو نقش اول است سرمایه دوکون به دارالقمار عشق رحمی به بال کاغذی خود کن ای خرد خود را مزن برآتش بی زینهار عشق عشقی که بی شمار نباشد بلای او پیش بلاکشان نبود در شمار عشق دایم به زیر دار فنا ایستاده ایم بیرون نمی رویم ز دارالقرار عشق اینجا مدار کارگزاری به همت است از بحر آتشین گذرد نی سوار عشق تکلیف بار عشق دوتا کردچرخ را من کیستم که خم نشوم زیر بار عشق؟ صائب هزار مرتبه کردیم امتحان با هیچ کار جمع نگردید کار عشق صائب تبریزی