صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۱۰۹: زاضطراب دل کند آن زلف عنبر فام رقص
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز اضطراب دل کند آن زلف عنبر فام رقص می کند آری به بال مرغ وحشی دام رقص پرتو خورشید را آیینه در وجد آورد در دل روشن کند آن یار سیم اندام رقص پیش عاقل در بلا بودن به از بیم بلاست مرغ زیرک میکند در حلقه های دام رقص شوق در هر دل که باشد مطربی در کار نیست بی دف و نی می کند گردون مینافام رقص در محیط عشق بیتابی بود باد مراد برد کف را بر کران زین بحر خون آشام رقص ذره را نظاره خورشید در رقص آورد آتشین رویی چو باشد نیست بی هنگام رقص تا رگ خامی بود در باده ننشیند ز جوش می کنند از نارسایی صوفیان خام رقص اوج دولت جای بازی و نشاط و لهو نیست از بصیرت نیست کردن برکنار بام رقص هر کجا آن مطرب خورشید و طالع شود خرده جان را کند چون ذره بی آرام رقص شمع می سازد قبا پیراهن فانوس را چون کند در انجمن آن یار سیم اندام رقص طعمه دریا نگردد هرکه از خود شد تهی تا بود خالی، بر روی صهبا جام رقص فتنه سازان جهان را نیست در فرمان زبان می کند بی خواست آتش را زبان در کام رقص از سیه مستان نمی آید تمیز درد و صاف می کنم یکسان به ذوق بوسه و دشنام رقص پایکوبان می رود سیلاب صائب تا محیط هر که را شوق است درسر می کند هرگام رقص اختیاری نیست صائب بیقراری های ما ذره چون خورشید بیند می کند ناکام رقص صائب تبریزی