صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۰۹۹: هر که خموش از شکایت است زبانش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هر که خموش از شکایت است زبانش حلقه ذکر خفی است مهر دهانش وقت کسی خوش درین ریاض که باشد چون گل رعنا یکی بهار و خزانش دست ز خوان سپهر سفله نگه دار کز لب گورست خشکتر لب نانش زود سر سبز خود کند علف تیغ هرکه نگردد حریف تیغ زبانش روی تو آیینه ای بود که چو خورشید هم ز فروغ خودست آینه دانش بس که لطف اوفتاده آن تن سیمین خار به پیراهن است از رگ جانش نقش پذیری شود زلوح دلش محو دیده آیینه ای که شد نگرانش نرم نگردد به آفتاب قیامت بس که فتاده است سخت پشت کمانش آه چه سازم که نیست جز الف آه قسمت من از وصال موی میانش چون صدف ازآب گوهرست لبالب دیده من از رخ ستاره فشانش پیش کریمان غیور لب نگشاید صائب اگر پر گهر کنند دهانش صائب تبریزی