صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۰۹۰: سخن تانگردد چو موی میانش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سخن تانگردد چو موی میانش محال است آید برون ازدهانش به مژگان دگر بازگشتن ندارد نگاهی که افتد به سرو روانش ز بس لطف، چون رشته از عقد گوهر نمایان بود مغز ازاستخوانش دل پر مرا خالی آن روز گردد که از بوسه خالی کنم بوسه دانش مجویید اسلام ازان نامسلمان که زنار باشد ز موی میانش مجرد زالفاظ گردد چو معنی سخن تا برآید ز تنگ دهانش مرا برده ازراه بیرون عزیزی که گل یک پیاده است از کاروانش منه تهمت گوشه گیری به عنقا که از کوه قاف است سنگ نشانش دل سنگ شد آب صائب زآهم نشد نرم گردد دل پاسبانش صائب تبریزی