صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۰۸۶: جز چشم توای شوخ جانهاست فدایش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جز چشم توای شوخ جانهاست فدایش بیمار ندیدم که توان مرد برایش ازحلقه به زنجیر محال است رسد نقص کوتاه نگردد به گره زلف رسایش دربسته نازست سراپرده محمل بیرون مرو ازراه به آواز درایش هر سو که رود،درحرم کعبه کند سیر آن را که بود ازدل خود قبله نمایش بر هرکه فتد پرتو خورشید قناعت دل تیره کند سایه اقبال همایش هرعقده مشکل که به ناخن نگشاید از آه سحرگاه بود عقده گشایش چون عضو ز جا رفته، شود هرکه مسافر بسیار خورد خون که فتد باز به جایش ازگوشه عزلت چه ضرورست برآید؟ صائب که زند موج پریزاد، سرایش صائب تبریزی