صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۰۷۰: از بیقراری دل اندوهگین خویش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از بیقراری دل اندوهگین خویش خجلت کشم همیشه ز پهلونشین خویش در وادیی که روبه قفا می روند خلق در قعر چاهم از نظر دوربین خویش ای وای اگر مرا نکند آب،انفعال زین تخمها که کاشته ام در زمین خویش آن خرمنم که خوشه اشک است حاصلم از جیب و دامن تهی خوشه چین خویش یوسف به سیم قلب فروشی ز عقل نیست ما صلح کرده ایم زدنیا به دین خویش یک نقش بیش نیست نگین را و لعل او دارد هزار رنگ سخن درنگین خویش از بس گرفته است مرا در میان گناه از شرم ننگرم به یسار و یمین خویش دایم به خون گرم شفق غوطه می خورم چون صبح صادق از نفس راستین خویش چون شبنم است بستر و بالین من ز گل در خارزار، از نظر پاک بین خویش گرد یتیمی گهر پاک من شود گرد از دلی که بسترم از آستین خویش چون گل فریب خنده شادی نمی خوریم نقش مراد ماست ز چین جبین خویش صید مراد ازوست که درصید گاه عشق گردد تمام چشم وبود درکمین خویش صائب ز هر که هست به کردار کمترم در گفتگو اگر چه ندارم قرین خویش صائب تبریزی