صائب تبریزی
غزل 4001 - 5000
غزل شمارهٔ ۴۹۹۳: رفته پایم به گل از پرتو چشم تر خویش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
رفته پایم به گل از پرتو چشم تر خویش نخل شمعم که بود ریشه من در سر خویش بر نیایم ز قفس گر قفسم را شکنند خجلم بس که ز کوتاهی بال و پر خویش چون گهرگرد یتیمی است لباسی که مراست گرد می خیزد اگر دست زنم بر سر خویش ازگهر سنجی این جوهریان نزدیک است که ز ساحل به صدف بازبرم گوهر خویش عالم از خامه شیرین سخنم پر شورست نیستم نی که ببندم به گره شکر خویش تا خلافش به دل جمع توانم کردن راه گفتار نبندم به نصیحتگر خویش ! به شکر خنده شادی گذرد ایامش هرکه چون صبح به آفاق نبندد در خویش چه فتاده است در اندیشه سامان باشم؟ من که چون شاخ گل از خویش ندانم سر خویش صائب از شرم همان حلقه بیرون درم سرو چون فاخته گر جا دهدم در بر خویش صائب تبریزی