صائب تبریزی
غزل 4001 - 5000
غزل شمارهٔ ۴۹۷۳: در نقاب است و نظر سوز بود دیدارش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در نقاب است و نظر سوز بود دیدارش آه ازان روز که بی پرده شود رخسارش نازک اندام نهالی است مرا رهزن دین که ز موی کمر خویش بود زنارش نفسی کز جگر سوخته بیرون آید تادم صبح جزا گرم بود بازارش لاله ای نیست که بی داغ تجلی باشد محملی نیست که لیلی نبود دربارش به که از کوی خرابات نیاید بیرون هرکه چون دختر زر شیشه بود دربارش جان انسان چه خیال است که بی تن باشد؟ این نه گنجی است که برسر نبود دیوارش نشد از هیچ نوایی دل صائب بیدار ناله نی مگر ازخواب کند بیدارش صائب تبریزی