صائب تبریزی
غزل 4001 - 5000
غزل شمارهٔ ۴۹۷۱: بس که آمیخته ناز بود رفتارش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بس که آمیخته ناز بود رفتارش باشد ایمن ز چکیدن عرق رخسارش گو بیا سیر رخ و زلف و بنا گوشش کن هرکه دین و دل و طاقت نبود درکارش می کند نامه سربسته لب قاصد را نقل پیغام ز لعل لب شکربارش شبنم از لاله و گل نعل در آتش دارد که نظر آب دهد چون عرق از رخسارش سپر هاله ز مه وام ستاند خورشید هر کجاتیغ کشد غمزه بی زنهارش می کند حور صف آرایی مژگان درخلد به امیدی که شود خار سر دیوارش چه خیال است که درحلقه اسلام آید کافری را که بود موی میان زنارش بلبلی را که شکسته است ازو در دل خار می جهد آتش گل چون شرر ازمنقارش می دهد مرده دلان راچو دم عیسی جان چون نسیم سحری هرکه بود بیمارش ما ز خار سر دیوار گل خود چیدیم تا نصیب که شود وصل گل بی خارش دل چون شیشه مارا که پریخانه اوست یارب از سنگ ملامت به سلامت دارش آنقدرها لب شیرین سخنش دلچسب است که رسد پیشتر ازگوش به دل گفتارش می شود مشرق پروین ز به خجالت خورشید چون ز مستی عرق آلود شود رخسارش نبرد جلوه خورشید قیامت ازجا شبنمی راکه نظر بند کند گلزارش سفته ریزد گهر اشک به دامن صائب چشم هرکس که فتد بر مژه خونخوارش صائب تبریزی