صائب تبریزی
غزل 4001 - 5000
غزل شمارهٔ ۴۹۵۵: اگر باید درآتش رفت از رخسار گلگونش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
اگر باید درآتش رفت از رخسار گلگونش به دندان خون خود می گیرم از لبهای میگونش؟ ندارد در هوسناکی گناهی عشق پاک من به جوش آورد خون بوسه را رخسار گلگونش مرا در یک نظر چون سرمه گردانید سودایی بلای آسمانی بود چشم آسمان گونش به آه سرد من آن شاخ گل سر در نمی آرد و گرنه هرنسیمی می برد از راه بیرونش سفال از بوی ریحان غوطه در دریای عنبر زد همان خشک است مغز عاشقان از خط شبگونش سفر در خویش کردن بی نیازی بار می آرد خوشا دیوانه ای کز سینه باشد بر مجنونش ز عقل خام طینت پختگی جویی، نمی بینی که در خم جای دارد چون می نارس فلاطونش ز فیض عشق دارم لاله رویی درنظر صائب که می چسبد چو داغ لاله بردل خال موزونش صائب تبریزی