صائب تبریزی
غزل 4001 - 5000
غزل شمارهٔ ۴۹۵۱: ز گرد سرمه نتوان دید درچشم سخندانش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز گرد سرمه نتوان دید درچشم سخندانش مگر این گردرا بشکافدازهم تیرمژگانش شکوه حسن او بی دست و پا دارد تماشارا ازان خواب فراغت می کند دایم نگهبانش زطفلی گر چه پشت وروی تیغ ازهم نمی داند سراسر می رود در سینه ها زخم نمایانش به چشم من سیه کرده عالم راسیه چشمی که گیرد صبح محشر نسخه از چاک گریبانش ز بیماری ندارد چشم اوپروای دل بردن ولی در صید دلهاپنجه شیرست مژگانش چه گل چیند ز رخسار حجاب آلود او عاشق ؟ که گلچین می رود بادست خالی از گلستانش کجا افتد به فکر ما اسیران ناز پروری که باشد یوسف مصر از فراموشان زندانش چرا از دست می رفتم،چرا بیمار می بودم؟ اگر می بود بربالین من سیب زنخدانش مرا سیمین بری آتش به خرمن می زند صائب که برگ گل نماید کار اخگر درگریبانش صائب تبریزی