صائب تبریزی
غزل 4001 - 5000
غزل شمارهٔ ۴۹۵۰: چگونه جان برد صید از کمین چشم فتانش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چگونه جان برد صید از کمین چشم فتانش؟ که گیراتر بود از خون ناحق تیغ مژگانش ز فیض عشق بر خورشید رخساری نظر دارم که می ساید به ابر از بس بلندی تیغ مژگانش اگر شمع سهیل از آفت صرصر فرو میرد توان روشن نمود از پرتو سیب ز نخدانش پی تسکین خاطرآرزویی می کنم رنگین وگرنه من کیم تا باشم زخیل شهیدانش؟ سری شایسته سرگشتگی زلفش نمی یابد ازان رو بر هوا مانده است دایم دست و چوگانش چو مغز پسته در شکر شود گم حنظل گردون تبسم ریزچون گردد دهان شکر افشانش گذارد بند بر پا آسمان را کوه تمکینش قیامت را به رفتار آورد سر و خرامانش دل خود می خوردموری اگر مهمان او گردد مخور صائب فریب آسمان و خوان احسانش صائب تبریزی