صائب تبریزی
غزل 4001 - 5000
غزل شمارهٔ ۴۹۴۸: خوشا قزوین و باغ شاه و گلگشت خیابانش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خوشا قزوین و باغ شاه و گلگشت خیابانش که از آیینه پیشانی صبح است میدانش گلش بار نسیم صبحگاهی برنمی تابد نفس دزدیده عیسی می کند سیر گلستانش نسیم چاشتگاهش آنقدر شاداب می آید که گردد سبز اگر خاری درآویزد به دامانش درین گلشن نهال غنچه پیشانی نمی باشد نسیم صبح فارغبال می گردد به بستانش اگر آهی به سهو از سینه عاشق برون آید نسیم کیمیاگر می کند چون شاخ ریحانش برآرد سرواگر از طوق قمری سر عجب نبود که بلبل می کند ازغنچه بالین درگلستانش ز دیوار ودرش پای دل خورشید می لغزد که داردطاقت نظاره آیینه رویانش؟ مرا افکنده در دریای غم نیلوفری چشمی که چون خورشید عالمسوز زرین است مژگانش چه خواهد کردیارب با دل مجروح من صائب که بر شور جزا حق نمک دارد نمکدانش صائب تبریزی