صائب تبریزی
غزل 4001 - 5000
غزل شمارهٔ ۴۹۴۷: اگر چه می زند آتش به عالم روی تابانش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
اگر چه می زند آتش به عالم روی تابانش گلو تر می شود از دیدن سیب زنخدانش عتاب و نازو دشنامش چه خواهد بود حیرانم ستمکاری که باشد چین ابرو مد احسانش گل و شبنم به چشمش روی اشک آلود می آید نگاه هر که افتاده است بر رخسار خندانش چه باشد حال ما سرگشتگان در حلقه زلفی که گوی آسمان سالم نجست از زخم چوگانش ز حیرت آب چون آیینه برجا خشک می ماند به هر گلشن که گردد جلوه گر سرو خرامانش نسیمی را که راه افتد به زلف مشکبار او شود ناسور داغ لاله زار از گرد جولانش من آن روزی که نخلش بارور می گشت می گفتم که خونها در دل عالم کند سیب زنخدانش به عزم رفتن از گلزار چون قامت برافرازد گل از بی طاقتی چون خار آویزد به دامانش چه برخود راست چون فانوس می سازی لباسی را که هر شب شمع دیگر سر برآرد از گریبانش به آب زندگانی چهره شوید تازه رخساری که چون صائب نواسنجی بود درباغ و بستانش صائب تبریزی