صائب تبریزی
غزل 4001 - 5000
غزل شمارهٔ ۴۹۳۱: عرق رامی کند بی دست و پا لغزنده رخسارش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عرق رامی کند بی دست و پا لغزنده رخسارش دهد از دور شبنم آب، چشم خود ز گلزارش ز دست رعشه داران ساغر سرشار می ریزد تراوش می کند خون خوردن از مژگان خونخوارش به هر گلشن که آن شمشاد قامت درخرام آید خیابان می کشد چون سروقد ازشوق رفتارش سفید از گریه شد چون قند بادام سیه چشمان زخط سبز تاشد پسته ای لعل شکربارش امان برخیزد از شهری که دزدش باعسس سازد بلایی شد به خط همدست تا شد خال طرارش ز روی آتشین خون سمندر را به جوش آرد ز شکر طوطیان رامی کند دلسرد گفتارش نظر چون از گل بی خار این گلزار بردارم؟ که چون مژگان دواند ریشه در دل خار دیوارش شود جای نفس بر شمع تنگ از جوش پروانه کند گر اقتباس روشنی صائب ز رخسارش صائب تبریزی