صائب تبریزی
غزل 4001 - 5000
غزل شمارهٔ ۴۹۱۸: برنمی آیم به تسکین دل خودکام خویش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
برنمی آیم به تسکین دل خودکام خویش چون فلک در بیقراری دیده ام آرام خویش موجه بی دست و پا رادایه ای چون بحر نیست فارغم از فکر آغاز و غم انجام خویش چشمه امید رانتوان به خاک انباشتن ورنه می گشتم ز بی صیدی شکار دام خویش شکرستانی برای تلخکامان گشته است غفلت شیرین لبان ازلذت دشنام خویش دردسر بسیار دارد دردمندیها که من سوختم چون لاله تاپرکردم ازخون جام خویش حرص برمن دردهای نسیه راکرده است نقد صبح نا گردیده می افتم به فکر شام خویش گرچه مطلب نیست در پیغام دردآلود من خجلتی دارم،که نتوان گفت، از پیغام خویش شرم یوسف مانع رسوایی یعقوب ماست چشم ما درپرده دارد جامه احرام خویش قوت گویاییی تا در زبان خامه هست ثبت کن بر صفحه ایام صائب نام خویش صائب تبریزی