صائب تبریزی
غزل 4001 - 5000
غزل شمارهٔ ۴۸۹۲: هرکه وقت صبح درساغر شرابی نیستش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هرکه وقت صبح درساغر شرابی نیستش ازسیه روزی به طلع آفتابی نیستش دل به دست آور که می در ساغرش خون می شود باده پیمایی که برآتش کبابی نیستش گوشه ابروی او پیوسته باشد درنظر چون مه نو جلوه پا در رکابی نیستش باد پیمایی که دریا رانمی آرد به چشم پیش روشن گوهران عمر حبابی نیستش هرکه چون قمری سرافرازی طمع دارد ز سرو به ز طوق بندگی مالک رقابی نیستش بیشتر در راه میمانند خواب آلودگان خواب در منزل کند آن کس که خوابی نیستش بر نینگیزد ز خواب غفلتش طوفان نوح هرکه از اشک پشیمانی گلاب نیستش ازخمار باده دایم زردرویی می کشد هرکه درساغر زخون دل شرابی نیستش می دهد خار ملامت کوچه،هر جا بگذرد هرکه از اسباب دنیا رشته تابی نیستش سرو ازان در چار موسم تازه روی و خرم است کز تهیدستی به دل بیم حسابی نیستش هرکه پهلو بردم شمشیر نتواند نهاد در رگ جان همچو جوهر پیچ وتابی نیستش می کند بی آبرویی زندگی راناگوار خون خود رامی خورد تیغی که آبی نیستش از ادب دورست صائب معذرت روزسؤال وقت آن کس خوش که جز خجلت جوابی نیستش صائب تبریزی