صائب تبریزی
غزل 4001 - 5000
غزل شمارهٔ ۴۸۲۷: شربت بیماری دل تیغ سیراب است وبس
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شربت بیماری دل تیغ سیراب است و بس صندلی درد سر ویرانه سیلاب است و بس گم مکن ره، خضر اگر تیری به تاریکی فکند چشمه حیوان دم شمشیر سیراب است و بس مجلس اهل ریا چون بوریا افسرده است آن که دارد آتشی در سینه محراب است و بس تا گریبان مردم عالم به خون آلوده اند پاکدامانی که می بینیم قصاب است و بس ای که می پرسی که در ملک محبت باب چیست اشک گرم و چهره خونین همین باب است و بس تیره روزان را خبر از گردش سیاره نیست بشکند چون رنگ بر رخسار، مهتاب است و بس نیست صائب زاهدان خشک را نور شعور مشرق روشن ضمیران عالم آب است و بس صائب تبریزی